فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

.

آخرين روز 6 ماهگي

روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم الان چند روز بود كه منتظر امروز بودم،6 ماهگي جان جانم... درست 6 ماه پيش ساعت 11:35 دقيقه شب جان جانم ديگه هواي مامانش به سرش زد و با اجازه خدا اومد پيش ما،چه شبي بود!   چقدر زود گذشت،اين 6 ماه با تمام 312 ماه زندگيم متفاوت بود. هر ثانيه ،هر دقيقه و هر ساعتش رو با موجودي گذروندم كه حتي نفس كشيدنش برام يه حس تازه بود.     اگه بگم ساعت هايي بوده كه خسته نشدم ،اگه بگم دلم تنهايي نخواسته،يا خيلي اگه هاي ديگه دروغ گفتم ولــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي... بودن با تو رو حاضر نيستم با هيچ چيزي ...
8 ارديبهشت 1392

موفقيت جديد

سلام عمر مامان    نفس مامان    قربونت ميرم ها روز به روز داري شيرين تر ميشي    ميدوني جان جانم امروز شما بعد از روزها تلاش تونستي بيست دقيقه بدون كمك ماماني بشيني و با توپت بازي كني،خيلي هم خوردني شده بودي با اون مدل نشستنت     الان چند روزي هم هست كه داري براي چهار دست و پا رفتن تمرين ميكني ولي اصلا علاقه اي به سينه خيز رفتن نشون نميدي و ميخواي يهو بري سر اصل مطلب اينم عكس يادگاري از امروز براي جان جانم         ...
6 ارديبهشت 1392

مهمون مامان

سلام جان جان مامان فاطمه جان ، من عاشق این جان جان گفتن خودم هستم،جالب این که هر وقت مامانی زهرا یا بقیه زنگ میزنن و میخوان حال شما رو بپرسن میگن جان جان ما خوبه؟!     بگذریم... از امروزمون بگم که دوست های مامانی اومده بودن خونمون،خیلی هم خوش گذشت. ٣ تا از بهترین دوست های مدرسه،    اخی...  یادش بخیر ،چه روزهای خوبی با هم داشتیم جان جانم. من و خاله مهسا خیلی شیطون بودیم،خاله سانازم معمولا سوژه میداد به جو کلاس ولی دیگه خبری از خودش نبود،خاله بهشته هم الگوی یه دختر همه چی دون      هه هه هه،یه بار با خاله مهسا سر زنگ حسابان ،سر کلاس قبل اینکه ...
4 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد